۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۶, سه‌شنبه

انقلاب 1357 انقلاب اسلامی نبود

همن سیدی 

اگر فرضا انقلاب پنجاه وهفت، به جای بهمن‌ماه، در اردیبهشت یا خرداد همان سال روی می‌داد، ممکن بود بتوان آن را انقلابی اسلامی نامید.
اما به دلایلی که در ذیل درج می‌شود، آنچه در بهمن آن سال روی داد، با محوریت خواسته‌هایی اسلامی نبود و رهبریت آن هم به عهده روحانیت نبود.
غالبا این اشتباه به صورت عمدی از سوی تاریخ‌نگاران وابسته به حاکمیت ایران القا می‌شود.
آنها نه تنها تاریخ مبارزات علیه حکومت شاه را حدالامکان، در مبارزات جریانات اسلامی وابسته به روحانیت خلاصه می‌کنند، بلکه حرکتهای اعتراضی منتهی به انقلاب را هم، از دیماه پنجاه و شش تا بهمن پنجاه‌ و هفت، به صورت مجموعه حرکتهایی بدون وقفه و همچنین، خیزشی بدون تغییر در محتوی و ماهیت آنها، نشان می‌دهند.
در این مجال، فرصت بررسی کارنامه همه جریانات سیاسی مخالف حکومت پهلوی نیست که اتفاقا اکثر آنها جریاناتی غیر مذهبی، یا مذهبی غیر وابسته به روحانیت بودند.
همچنین به بررسی ریشه‌های انقلاب از سالهای پس از کودتای بیست و هشت مرداد و حتی مقاطع دورتر هم پرداخته نمی‌شود.
بلکه در این نوشته سعی می‌شود به اختصار به رویدادهای سیزده ماه منتهی به انقلاب پرداخته و نشان داده شود که اولا: این حرکتهای اعتراضی، بر خلاف آنچه غالبا تصور می‌شود، بی‌وقفه و در ادامه هم نبوده‌‌اند، بلکه به دو دوره کاملا جدا از هم با فاصله زمانی نسبتا زیاد تقسیم می‌شوند.
دوما: اهداف، نحوه شکل‌گیری و اجزای تشکیل‌دهنده اعتراض‌های دوره اول، یعنی دیماه پنجاه‌ و شش تا فروردین پنجاه‌ و هفت، با دوره دوم آن کاملا متفاوت بود که از مرداد همان سال آغاز شد و نهایتا به انقلاب بهمن پنجاه‌ و هفت انجامید.

اعتراضهایی که به انقلاب نیانجامید و خاموش شد

سه حرکت اعتراضی با فاصله زمانی مشخص، در چهلم همدیگر، در قم و تبریز و تهران روی داد. از شانزدهم دیماه پنجاه و شش تا دهم فروردین پنجاه‌ و هفت.
حرکت نخست، در اعتراض به نامه توهین آمیز نسبت به روح‌الله خمینی در قم روی داد و شماری در پی سرکوب آن، جان باختند. دو حرکت دیگر هم، در یادبود چهلم جانباختگان رویدادهای قبل از خود شکل گرفتند.
اما به همان اندازه که شهرهایی که حرکتهای اعتراضی در آن شکل می‌گرفتند، بزرگتر می‌شدند، به گونه‌ای کاملا برعکس، حجم اعتراضات و میزان انعکاس آن، کاهش می‌یافت و کوچکتر می‌شد.
رویداد بیست و نه بهمن تبریز، ابعادی کوچکتر از اعتراضات قم داشت و رویداد دهم فروردین تهران هم، بسیار کم سرو صداتر از هر دو مورد قم و تبریز بود.
البته در هر سه حرکت فوق، روحانیون و شخص خمینی، نقش موثری داشتند و به غیر از محوریت آنها در مدیریت و سازماندهی اعتراضات، ترکیب اصلی اعتراض‌کننندگان را هم روحانیون یا مذهبی‌های وابسته به آنها شکل می‌دادند.
اگر این سه حرکت به نتیجه‌ای مشابه بهمن پنجاه‌ و هفت ختم می‌شد، می‌بایست آن را انقلابی اسلامی با رهبریت و محوریت اسلام و روحانیون نامید.
اما همان‌طور که اشاره شد، این سه حرکت نه تنها به انقلاب یا اعتراضاتی سراسری تبدیل نشدند، بلکه حتی در حد ابعادی کوچکتر از آخرین مورد هم، تداوم نیافتند.
تمام تلاش روحانیون برای گرامیداشت قربانیان تجمع تهران به شکست انجامید.
آنها ضربه نهایی را زمانی خوردند که مشهد، به عنوان دومین شهر مذهبی ایران، در اردی‌بهشت همان سال، شاهد استقبالی شاهانه از محمدرضاشاه بود.
اینکه این استقبال مشهدی‌ها، چه اندازه حکومتی و سازمان‌داده شده از بالا بوده، هیچ واقعیتی را از پایان شکست آمیز سه حرکت قم و تبریز و تهران تغییر نمی‌دهد.
ده‌ها هزار نفر- که در تصاویر تلویزیونی، به صورت صدها هزار نفر نشان داده شدند- امکان نمایشی بزرگ از قدرت را در مشهد، برای شاه ایران فراهم کردند.
وضعیت در ماههای بعدی برای کسانی که به تداوم اعتراضات امید بسته بودند، بدتر هم شد.
در خرداد ماه، فضا بسیار آرام تر هم شده بود و اکثر مردم، پای تلویزیون نشسته بودند و مسابقات جام جهانی را نگاه می‌کردند که ایران برای اولین بار در آن حضور داشت.
در تیرماه هم، چند فیلم جنجالی و متفاوت، اکثر مردم مناطق شهری را به سینماها کشانده بود و سلیقه‌های مختلف ایرانیان را راضی کرده بود. مملکت مجددا کاملا آرام شده بود.
در این مقطع بود که خمینی متوجه شد که روحانیون به تنهایی، نیروی لازم برای سازماندهی مردم و رهبری یک انقلاب را ندارند و آن طیف محدودی هم که در حرکتهای اولیه نقش داشتند، یا مرعوب شده‌اند یا دیگر انگیزه‌ای برای تداوم اعتراضات ندارند.

آغاز اعتراضهایی ائتلافی، برای اهدافی ائتلافی

در اواخر مردادماه، آیت الله خمینی با انتشار اعلامیه‌ای، اینبار همه جریانات سیاسی مخالف حکومت را به وحدت و همکاری فرا خواند و صراحتا از ‘تمامی جریانات، احزاب، و روشنفکران’ خواست که اختلافهایشان را کنار بگذارند و باهم به مبارزه علیه شاه بپردازند.
جالب آنکه چه در این اعلامیه و چه در مواضع بعدی‌اش، نه تنها هیچ جایگاه خاصی برای خودش یا بقیه روحانیون در نظر نمی‌گرفت، که تنها نقش یک هماهنگ‌کننده را برای خودش قائل بود.
او در مصاحبه‌ای با حسنین هیکل در پاریس، حتی به صراحت از کاشانی انتقاد کرده بود که چرا در دوران مصدق حاضر به پذیرفتن سمت حکومتی شده بود و ریاست مجلس را به عهده گرفته بود.
او انتقاد خود را از کاشانی چنین فرموله کرده بود: “به جای آنکه سیاسیون را دینی کند، دینی‌ها را سیاسی کرد”.
واضح تر از این نمی‌شد به ملی‌ها، چپ‌ها، نهضت‌آزادی‌ها، مجاهدین، چریکها و حتی جریانات سیاسی کردستان که سالها بود در تبعید به سر می‌بردند، هم پیام وحدت، و هم ضمانت عدم دخالت روحانیون در سیاست را داد.
پس از آن بود که از اواخر مردادماه، مجددا دور جدید و متفاوتی از اعتراضات آغاز شد که نه در حجم و ابعاد، و نه در محتوی و ترکیب اجزای تشکیل‌دهنده، قابل مقایسه با سه حرکت قبلی نبود.
اگر در مرحله اول حرکتها دو رویداد غیر سیاسی، به فروکش کردن اعتراضات کمک کرده بود، در این مرحله، برعکس، دو حادثه ظاهرا غیرسیاسی به تشدید اعتراضات انجامید.
آتش‌سوزی سینما رکس و زلزله طبس، بر خشم و نارضایتی‌ها افزود. اولی انگشت اتهام و توطئه را به سوی حکومت نشان داد و دومی، بر بی‌کفایتی و بی‌مسئولیتی آن، در قبال جان مردم تاکید کرد.
در نهایت با پیوستن همه جریانات سیاسی به اعتراضات، (حتی جریانات اصلاح‌طلبی که قبلا تنها خواستار اجرای قانون اساسی مشروطه بودند) مرحله دوم اعتراضات، به انقلاب و سرنگونی حکومت پهلوی ختم شد.
اما اکنون این سوال مطرح است که آیا انقلابی با چنین مشخصات و ترکیبی را، می‌توان انقلابی اسلامی دانست؟
آیا تفاوتی بین اعتراضاتی که در واکنش به توهین به یک فرد روحانی توسط روحانیون دیگر صورت می‌گیرد و نهایتا فروکش می‌کند، با اعتراضات وسیع و منسجمی که توسط طیفهای متنوع سیاسی، برای سرنگونی یک رژیم سیاسی صورت می‌گیرد، وجود ندارد؟
همانطور که اشاره شد، هدف از این نوشته بررسی ریشه‌ای انقلاب بهمن پنجاه‌ و هفت نبوده و تنها به تفکیک دو دوره مختلف اعتراضی پرداخته که در این سالهای اخیر، تلاش بسیاری صورت گرفته تا به صورت مجموعه‌ای منسجم، هم‌امتداد، بدون هیچ تفاوتی در ماهیت و ترکیب، و مخصوصا دارای انگیزه‌ و اهداف یکسان معرفی شود.
با پذیرفتن این تفکیک، اینبار بهتر می‌توان به تحلیل انقلاب پنجاه و هفت پرداخت و علت همراهی طیفی از جریانات غیر مذهبی با روحانیون را حتی تا چند سال پس از انقلاب دریافت.
همه جریاناتی که با حکومت جدید همکاری کردند، دیر یا زود از این همراهی بریدند، اما سهم خود را در به قدرت رساندن روحانیون، تاکنون هم نتوانسته‌اند پس بگیرند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر