بررسی ابعاد واقعی قدرت ایران : حمیدرضا ذاکری
بر پایه آنچه از مبانی و ویژگیهای قدرت در قرن بیست و یکم میلادی میشناسیم، این پرسش مطرح میشود که آیا ایران واقعا از تواناییهای لازم برای تاثیرگذاری بر مناطق پیرامون خود، به ویژه خاورمیانه برخوردار است. برای پاسخگویی به این پرسش تاکید بر چند نکته ضروری است:
اول) قدرت اصلی ایران در استحکام بنیانهای آن به عنوان یک «کشور - ملت» است. جنبههای گوناگون این واقعیت زمانی روشنتر میشود که آنرا در محدودهای که خاورمیانه لقب گرفته، بررسی کنیم. در واقع شمار زیادی از کشورهای کنونی این منطقه ریشه تاریخی ندارند و در پی فروپاشی امپراتوری عثمانی در جریان جنگ اول جهانی، با اراده ماموران انگلیسی و فرانسوی به وجود آمدهاند. بسیاری از مرزهای کنونی منطقه بر پایه قرار داد «سایکس - پیکو» در سال ۱۹۱۶ ترسیم شدهاند. عراق یک واحد سیاسی به شدت مصنوعی است که حتی بدون مداخله نظامی آمریکا و متحدانش در سال ۲۰۰۳، نمیتوانست قابلیت بقا داشته باشد. سوریه نیز میراث بر جای مانده از سلطه اروپاییان بر این منطقه است. با نگرانی میتوان پیشبینی کرد که فروپاشی مرزها در خاورمیانه به این دو کشور محدود نخواهد ماند.
ایران اما واقعیت دیگری است. طی سی و شش سال گذشته، به رغم انقلاب و جنگ و تحریم و شکافهای بزرگ سیاسی در میان ایرانیان، «کشور-ملت» ایران بر پایههای تاریخی آن استوار ماند. البته نمیتوان گرایشهای جداییطلبانه در میان اقلیتهای قومی و مذهبی ایران را به ویژه در مناطق مرزی نادیده گرفت. ولی چنین گرایشهایی در بسیاری دیگر از کشورهای قدیمی و استوار، از چین گرفته تا انگلستان و اسپانیا، دیده میشود. به بیان دیگر هسته «کشور-ملت» در ایران استوار است و همین استواری است که امکان مانور ایران را در منطقهای مرکب از دولتهای اغلب مصنوعی و ضعیف، بیشتر میکند.
دوم) عامل دیگری که، باز هم در مقایسه با منطقه خاورمیانه، وزنه ایران را سنگینتر میکند، استحکام نسبی نظام سیاسی آن است. شکل قدرت سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، و چگونگی تحول آن در سی و شش سال گذشته، هنوز آنگونه که باید و شاید مورد بررسی قرار نگرفته است. نظام سیاسی ایران ضعفهای خود را دارد که مهمترین آنها طرد بخش بزرگی از ایرانیان از زندگی سیاسی به عنوان «غیر خودی» است. در واقع حق انتخاب شدن و یا پذیرفتن مسئولیتهای سیاسی در ایران در انحصار «خودیها» است و، از این دیدگاه، جمهوری اسلامی با جمهوری آفریقای جنوبی پیش از لغو آپارتاید بیشباهت نیست. حتی در درون همین نظام بسته نیز بخشی از «خودیها»، به نام «فتنهگر»، به حاشیه رانده شدهاند.
با وجود همه این محدودیتها، مکانیسمهای پیشبینی شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی از جمله انتخابات مجلس و رئیس جمهوری (البته در همان چارچوب «خودی»ها آن هم منهای «فتنهگران») بدون وقفه به چرخش خود ادامه میدهند. مطبوعات ایران نیز، به رغم همه محدودیتهایی که بر آنها سنگینی میکند، در مقایسه با شمار زیادی از کشورهای منطقه پر بارتر و آزادترند، عمدتا به این دلیل که جامعه مدنی ایران، باز هم در مقایسه با منطقه، در سطح دیگری است.
سوم) در این میان عامل سومی را هم باید در نظر گرفت که برای ایران هم مایه قدرت است و هم سرچشمه ضعف و خطر. سخن بر سر «هلال شیعه» است که به تدریج زیر نفوذ ایران در منطقه شکل گرفته است. با اطمینان میتوان گفت که امروز در عراق، لبنان، بحرین، افغانستان، پاکستان و غیره، شیعیان دوازده امامی به جمهوری اسلامی علاقه فراوان دارند و این طبعا برگ برندهای است برای ایران.
ولی همین «هلال شیعه» میتواند دردسرهای فراوانی را نیز برای ایران به وجود آورد. در واقع جمهوری اسلامی با شعار «وحدت اسلامی» به میدان آمد و داعیه سردمداری «امت اسلامی» را در سر میپروراند. اصرار شدید جمهوری اسلامی به دفاع از «آرمان فلسطین» از جمله به این دلیل بود که ایران در یک شعار عمومی و به شدت حساس با دنیای عرب و سنی همزبان شود و حتی پرچمداری آن را در دست بگیرد.
واقعیت اما به گونهای دیگر جریان یافت و ایران، به جای آنکه پرچمدار «وحدت امت اسلامی» باشد، بیش از بیش در نقش یک قدرت شیعه ظاهر میشود که برای تحکیم مشروعیت خود از متوسل شدن به شعارها و اسطورههای ناسیونالیسم ایرانی نیز پروایی ندارد. در این شرایط خطر یک ائتلاف گسترده از قدرتها سنی، از اسلام آباد و آنکارا گرفته تا ریاض و قاهره، علیه بازسازی «امپراتوری صفوی» بیش از بیش منطقه را تهدید میکند.
چهارم) ولی آنچه موقعیت ایران را در شرایط کنونی به عنوان یک قدرت مهم خاورمیانهای زیر پرسش میبرد، ضعفهای بزرگ اقتصادی آن است. بخش بسیار بزرگی از منطقه خاورمیانه، حتی به رغم زرق و برقهایی که در اینجا و آنجا دیده میشود، از اقتصادهای دولتی و اغلب نفتی رنج میبرند. ایران تا گردن در چارچوب همین «اقتصاد خاورمیانهای» فرو رفته و شاخصهای کلان اقتصادیاش، حتی در مقایسه با کشورهای منطقه، در وضعیت بسیار بدی است.
چگونه میتوان در قرن بیست و یکم میلادی از بازگشت به دوران «امپراتوری پارس» سخن گفت زمانی که پول ملی ایران این چنین ضعیف است، نرخ تورم کشور در میان بالاترین و نرخ رشد آن در رده پایینترینهای منطقه است، میدانهای نفتی به سختی دچار فرسودگیاند و میدانهای گازی به رغم ذخایر عظیمشان از صدور به بازارهای جهانی باز ماندهاند؟ چگونه میتوان قدرتمند بود زمانی که بخش بسیار بزرگی از فارغالتحصیلان کشور یا خانهنشین میشوند و یا به مهاجرت روی میآورند؟ آیا کشوری که صنایعش با یکسوم ظرفیت فعالیت میکنند، میتواند از قدرت سخن بگوید؟ آیا ساختار بازرگانی خارجی کشور، که بر صدور مواد اولیه و کالاهای بسیار دست پایین تکیه دارد، با قدرت سازگار است؟
و سر انجام این پرسش: در کشوری که آب، یکی از سر چشمههای اصلی تمدن ایرانی، این چنین کمیاب میشود، دریاچهها و رودخانهها در کام خشکی فرو میروند، و شبح «جنگ آب» بر فراز بعضی از مناطق به پرواز در آمده، چگونه میتوان به اعمال قدرت در فضای منطقهای دل خوش کرد؟
supreme clothing
پاسخحذفoff white shoes
jordan shoes
stone island
kobe
kd shoes
yeezy 350
longchamp bags
supreme outlet
yeezy
replica bags vuitton replica bags for sale replica bags turkey
پاسخحذفressource sacs répliques de bonne qualité vérifier mon site meilleurs sacs de répliques en ligne site ici Louis Vuitton Dolabuy
پاسخحذف